غروب است پرندگان سر و صدا نمی کنند با اینکه دادرد هوا تار تار می شود -از صدای جیر جیر جیرجیرک ها هم خبری نیست قرار است این آخرین غروبم در زادگاهم باشد فردا بلیط اتوبوس دارم برای دیدار با یکی از دوستان یا شاید هم فرا تر از یک دوست خانه اش مشهد است و قبله اش یک گل سرخ
باز هم مثل هفت یا شش سال اخیر اجازه داده است که به خدمتش نایل شوم
همین الان جیر جیرک ها هم شروع به جیر جیر کردند
باد هم صدایش در آمده و برگ های درختان را روی زمین جا به جا می کند
این چند روزه با اینکه کار ها خوب پیش می رود و دغدغه ی خاصی ندارم ولی حوصله هیچ کاری را ندارم
انگار آسمان می خواهد ببارد رعد و برق هایش حاکی از این است
خیلی مدت است نباریده ام گوشی ام اخطار خالی شدن شارژ می دهد درونم پر است کاش او هم مثل گوشی ام خالی می شد غرش آسمان شدید تر می شود انگار خیلی پر است ولی تا حالا که نباریده است دارد خودش را می کشد از این حالت بدم می آید حالتی که پر از غرش و تلاطم باشد و نتوان بارید
حسیین و فاطمه را نگاه می کنم با خود می گویم کاش مثل ان ها بی آلایش بی دغدغه بی سیاهی و خیلی از این بی ها بودم
هم زمان از لپ تاپم موسیقی پخش می شود مازیار است می خواند"
داره بارون می باره
اما چه فایده داره
وقتی تو رو ندارم
که بشینی کنارم
چشام باز می بندم
به گریه ها می خندم
موضوع مطلب :